سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  قلب مطمئن
آفت دانش عمل نکردن به آن است . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
109037
بازدیدهای امروز وبلاگ
8
بازدیدهای دیروز وبلاگ
40
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
قلب مطمئن
لوگوی وبلاگ
قلب مطمئن
بایگانی
فروردین 85
خرداد85
اسفند 84
سفرنامه
سایه گل
داغ عشق
پاییز 1385
تابستان 1385
اوقات شرعی
لینک دوستان

تا..............شقایق
آرام سرزمین ذهن من...
قصه گو
روزهای عاشقی
هفت شهر عشق
طلبه ای از نسل سوم
جنون
نحن اقرب الیه من حبل الورید
استشهادی
راوی
نان و نمک
یادداشت های پراکنده یک مجاهد فی سبیل الله
عطش
فیروزه
سکوت قصه گو
اسکای
دادگر

لوگوی دوستان












موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   قلب مطمئن  

عنوان متن اعتکاف مدرن«2» سه شنبه 85 شهریور 14  ساعت 4:7 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم انه هو خیر ناصر و معین

 

سه شنبه..............................................................

چه لحظه قشنگی بود...نیت اعتکاف...طنین آسمانی اذان... و اقامه نماز جماعت صبح...سعادتی که به این راحتی  نصیب نمی شود،خود من تا حالا در شهر خودم برایم پیش نیامده بود مگر در زیارت ها بود که توفیق شرکت در نماز جماعت صبح را داشتم و برایم خیلی ارزشمند بود...

نماز را اقتدا کردیم و خواندیم...حالا دیگر معتکف خانه دوست بودیم...تغییر فضا و ذهنیت قداست ش برایم محسوس بود...گویی پرواز ملائک را می شد لمس کرد...

...جمع کم کم آماده میشد برای لحظاتی استراحت و این را از فرو کش کردن همهمه ها میشد فهمید...و بعد سکوت مطلق!نمیدانم ما بین آن جمعیت همگی در خواب ناز!این فکر خاموش کردن کولر ها به ذهن چه کسی خطور کرده بود که بلافاصله بعد از آن دوباره همهمه بالا گرفت!طفلکی ها !همه از شدت گرما از خواب بیدار شدند!صدای اعتراض ها داشت به فریاد تبدیل میشد که خدا امواتش را بیامرزد!بنده خدا بلند شد و دوباره رفت کولر را روشن کرد و آرامش را به جمع برگرداند!

...راستش آدم همینطوری وقتی فقط روزه میگیرد دلش میخواهد حسابی مواظب اعمال و کردار ش باشد تا خدای ناکرده روزه اش را سر یک مسئله کوچک حیف نکند!حالا چه برسد وقتی معتکف هم باشد!دلش میخواهد که حسابی از فرصت ها و لحظه ها استفاده کند...این بود که اول نشستم فکر کردم که باید افکار مزاحم و بی ربط را دور بریزم!بعد هم شروع کنم به ...شروع کنم به انجام اعمال عبادی!

برنامه همه همین بود!همه مشغول بودند...قرائت قرآن،اقامه نماز،خواندن دعا،ذکر گفتن و گاهی هم صدای پچ پچ مابین نفرات از گوشه و کنار بالا و پائین!!!

پائین دوره قرائت قرآن با صدای رسا و بلند بود و بالا عبادت های انفرادی آرام و البته عبادت های جمعی که کمی مرتبه صدایش از پائینی ها کمتر بود!

شنیدم که صدایی گفت:"بچه های وبلاگ نویس!میخوایم یه جلسه بذاریم که بیشتر با هم آشنا بشیم؛اگه مایل بودین یه ساعتی رو با هم تعیین کنین دور هم جمع بشیم."

ای وای!این دیگر چه صیغه ایست؟؟؟نا سلامتی آمده ایم بست در مسجد خدا بنشینیم و عبادت کنیم!حالا این گردهم آیی!دیگر چیست؟جزو کدام دسته اعمال عبادی قرار میگیرد؟

من که جوابش را نیافتم!البته دست آخر هم متوجه نشدم که این دور هم گِرد آیی !با استقبال و حضور گسترده !همراه شد یا نه!

حدود های ظهر بود و دوباره آرامش و سکوت نسبی بر فضا حکم فرما بود که دوباره این گوش بازیگوش من!صداهایی شنید!!!اصواتی از نوع یک شیطنت!

صدای بلوتوث بازی می آمد! چشم هایم از شدت تعجب داشت از حدقه در می آمد که....

دقیقا!قسمت تعجب دار تر ماجرا همین جاست که متهم شدم به این که این من هستم که دارم از آنطرف بلوتوث پاس میدهم!حالا بماند که...

  قضیه این بود که با دیدن گوشی های فعال در دست بچه ها یادم افتاد سری به گوشی خودم بزنم!داشتم لیست پیغام ها و تماس ها را کنترل میکردم که این ظن به من رفت! مثلا من ناراحت این بودم که چرا اصولا با خودم موبایل آوردم!!!

...

موقع نماز ظهر به خودم یادآوری کردم که کجا هستم!این که در چه روزی در چه مکانی نشسته ام...اینکه شاید دیگر این توفیق دست ندهد پس باید قدر بدانم...و از همه مهمتر!از خدا خواستم که نگاهم کند!گفتم که شاید هر جای دیگری که می بودم لفافه گناها نم تو را از دیدنم باز میداشت...اما اینجا...اینجا فرق میکند...اینقدر که بندگان خوبت اینجا هستند و اینقدر که تو را میخوانند...حتما نظاره میکنی...من را هم ببین و عنایتی کن و بعد خواستم که تا بیاموز دم  بندگی اش را...

...فاصله نماز ظهر و اذان مغرب هم به سرعت گذشتن ابرها ،گذشت!

و باز هم صدای...

در مورد احکام اعتکاف و به خصوص خروج از محدوده مسجد اختلافاتی تو قسمت خواهرا پیش اومده بود و مقصر هم اون آقایی بود که از شب اول هی میگفت این احکام اعتکاف رو پرینت میگیریم بهتون میدیم و تا روز آخر حاضر نشد!!!!

خواهران بزرگوار معتکف به دودسته  تقسیم میشوند!آنها که میگویند اشکال ندارد و آنها که میگویند  اعتکاف باید در مسجد باشد و خروج معتکف از مسجد جز برای امور ضروری اشکال دارد!

سوال:افطار کردن در خارج از فضای مسجد امریست ضروری؟؟؟

متوجه نشدم آخرِ قضیه کی تمام شد!اما همین قدر فهمیدم که برای بعضی ها حکم اعتکاف در مسجد و حسینیه یکی بوده!و برای برخی متحصنین در مسجد؛ خیر!

...

بعد از نماز مغرب و عشاء بازهم همهمه های جمعی اوج میگیرد...نمیدانم چرا گوشه نشینی و سر به جیب مراقبت فرو بردن ،اینقدر سرو صدا و حرف های مازاد دنبال خود دارد!

دارم با خودم فکر میکنم امروز که از دستم رفت...کاش برای دو  فرد ایم  بیشتر تلاش و دلسوزی کنم!حیف است دیگر!دارد از دستم میرود...

ساعتی را در میان همهمه عباداتِ دوستان،به سکوت خواب گوش میسپارم...

 

دنباله نوشت:امشب بی نشان بزرگوار احرام میبندد و لبیک گویان میرود تا بر خانه دوست وارد شود،

ادامه:یادم باشه حسابی اس ام اس بارونش کنم تا منو یادش نره!

 

... در پناه حق


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ای قوم به حج رفته.....
گم شد...
السلام علی...
اللهم اجعل یقین فی قلبی...
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ